من برای شهادت آمده بودم...
پنجشنبه, ۷ شهریور ۱۳۹۲، ۰۲:۴۳ ب.ظ
رفته بودم بیمارستان باختران به مجروحین سر بزنم.
بینشان پسرک نوجوانی بود که هنوز صورتش مو نداشت.
دستش قطع شده بود و آن را بسته بودند.
جلو رفتم.
دستی به سرش کشیدم و با حالت دلسوزانه ای گفتم: خوب میشی ... ناراحت نباش.
خیلی ناراحت شد.
گفت: شما چی فکر کردید؟ من برای شهادت آمده بودم.
از خودم خجالت کشیدم.
رفتم تا به بقیه سرکشی کنم.
وقتی برمی گشتم پسرک شهید شده بود و من خجالت زده....

- ۹۲/۰۶/۰۷
سلام خیلی قشنگ بود
اللهم رزقنا