رو سفید قیامت...
قایقها به گل نشسته بود و دشمن یک نفس روی آن ها آتش می ریخت...
رحمان رفت توی آب...
قایق اول را که آزاد کرد،عقب عقب توی آب شروع کرد به سمت قایق دوم راه رفتن...
گفتم چرا این جوری؟
گفت:نمیخوام قیامت اسمم جز کسایی باشه که به دشمن پشت کردن!

شهید عبدالرحمن رحمانیان
- ۹۲/۱۰/۲۲