لباس نظامی...
سه شنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۲، ۰۲:۰۹ ب.ظ
جبهه که می رفت،لباس نظامی می پوشید.
ته دلش هنوز مردد بود که کنار گذاشتن لباس روحانیت کار درستی هست یا نه؟!
جمعه باید خودش را به تهران می رساند تا گزارشی از جنگ به محضر امام ارائه بدهد و برای خواندن خطبه به مصلی برود.
به اتاق امام که رسید شروع کرد به باز کردن بند پوتین هایش.
امام پشت پنجره ایستاده بود و با لبخند نگاهش می کرد.
وارد اتاق شد دست امام را بوسید.
امام آرام به پشتش زد وفرمود:زمانی پوشیدن لباس سربازی در عرف ما خلاف مروت بود،ولی الان می بینم چه قدر برازنده شماست!
گل از گلش شکفت.خیالش راحت شده بود .از آن پس لباس نظامی را که می پوشید لذت می برد و افتخار می کرد.
جمعه باید خودش را به تهران می رساند تا گزارشی از جنگ به محضر امام ارائه بدهد و برای خواندن خطبه به مصلی برود.
به اتاق امام که رسید شروع کرد به باز کردن بند پوتین هایش.
امام پشت پنجره ایستاده بود و با لبخند نگاهش می کرد.
وارد اتاق شد دست امام را بوسید.
امام آرام به پشتش زد وفرمود:زمانی پوشیدن لباس سربازی در عرف ما خلاف مروت بود،ولی الان می بینم چه قدر برازنده شماست!
گل از گلش شکفت.خیالش راحت شده بود .از آن پس لباس نظامی را که می پوشید لذت می برد و افتخار می کرد.
امام پشت پنجره ایستاده بود و با لبخند نگاهش می کرد.
وارد اتاق شد دست امام را بوسید.
امام آرام به پشتش زد وفرمود:زمانی پوشیدن لباس سربازی در عرف ما خلاف مروت بود،ولی الان می بینم چه قدر برازنده شماست!
گل از گلش شکفت.خیالش راحت شده بود .از آن پس لباس نظامی را که می پوشید لذت می برد و افتخار می کرد.
امام آرام به پشتش زد وفرمود:زمانی پوشیدن لباس سربازی در عرف ما خلاف مروت بود،ولی الان می بینم چه قدر برازنده شماست!
گل از گلش شکفت.خیالش راحت شده بود .از آن پس لباس نظامی را که می پوشید لذت می برد و افتخار می کرد.
- ۹۲/۰۴/۱۱